بزرگترین نقص در حوزه تاریخنگاری انقلاب، وجود متولیان متعدد است. چون حیطه فعالیت و مسئولیت متولیان، طبقهبندی نشده به یک مشکل تبدیل شده است. از این رو خاطرات محسن رفیقدوست و عزتشاهی توسط چند مرکز ثبت و منتشر شده اما برخی از موضوعات مهم دیگر بدون متولی باقی مانده و معلوم نیست چه کسانی و چه نهادهایی باید بدان بپردازند.
این موضوع به معنای نقد عملکرد مراکز و نهادها نیست، بلکه سخنم این است که باید یک نقشه راه و طرح کلان در موضوع تاریخنگاری انقلاب اسلامی وجود داشته باشد و چون چنین چیزی وجود ندارد، هر نهادی بر مبنای سلیقهاش عمل میکند.
موفقترین کاری که در این رابطه انجام گرفت مربوط به دورهای است که دکتر محمدباقر خرمشاد در مرکز اسناد انقلاب اسلامی، معاون پژوهشی بود. ایشان یک طرح ده ساله برای کارهای پژوهشی آماده کردند که شامل احزاب، مجالس، شخصیتها و... بود. تا وقتی که برنامهها طبق آن طرح پیش میرفت، خلاها را تا حدودی پوشش میداد.
مشکل دیگری که وجود دارد، این است که در مراکز علمی و دانشگاهی، "تاریخ انقلاب اسلامی" به عنوان موضوع تاریخی مورد پذیرش قرار نگرفته است. برخی از اساتید هم که تاریخ انقلاب اسلامی را در دانشگاهها ارائه میکنند، اصلاً اعتقادی به انقلاب اسلامی ندارند. بعضی از آنان نهضت آزادی و جبهه ملی را بیش از حضرت امام قبول دارند.
قاضی: من هم معتقدم که نیازمند نقشه جامع هستیم. متاسفانه سوژهیابی درست و کامل انجام ندادهایم.وقتی که موضوعات و سوژهها را احصا بکنیم و نقشه جامع برای تدوین تاریخ انقلاب اسلامی و دفاع مقدس تدوین بکنیم، میتوانیم برنامهریزی کوتاه مدت، میان مدت و بلند مدت برای انجام طرحها داشته باشیم. اینکه رهبر انقلاب فرمودند خاطرات جنگ میتواند صد برابر بشود؛ یعنی یک صدم آن چیزی را که میشود کار کرد، کار نشده است. صد برابر شدن کتاب خاطرات طی چندین سال امکانپذیر است، اما باید باور داشته باشیم که یک صدم هم کار نشده است.
هفته دفاع مقدس، انجمن سخن لندن وبیناری در خصوص جنگ ایران و عراق برگزار کرد. یکی از اساتید دانشگاه شیکاگو که میهمان این برنامه بود در خصوص نقش زنان در جنگ کار کرده و کتابی نوشته بود. کتاب "شماره پنج" بنده را هم ایشان دیده و استفاده کرده بود. بنده با آقای کمرهای در این خصوص گفتگو داشتم که چرا آنان میتوانند در مورد نقش زنان در جنگ کتاب مینویسند، اما ما در داخل برای نگارش چنین کتابی به مشکل برمیخوریم. ما به لحاظ روشی مشکل داریم و به نظر میرسد این مشکل به پارادیم ذهنی ما بازمیگردد. وقتی جنس همه کارهایی که میخواهیم انجام بدهیم، تبلیغی و ترویجی است و فضایی که در آن کار میکنیم، اجازه ورود به برخی از موضوعات را نمیدهد و در نتیجه دستگاه تفکر به سمتی هدایت نمیکند که این سوال ایجاد بشود، در عمل و روش ما اثر میگذارد. به نظر بنده مساله اصلی پژوهشهای جنگ همین پارادایمهای ذهنی است.